گمشده...

  • خانه
  • سربازجامانده... 
  • تماس  
  • ورود 

ظهور...

09 فروردین 1396 توسط هدی آلبوغبیش

​?داستان ظهور ۱?

#قسمت1⃣
همسفر خوب من ! از تو مى خواهم تا همراه من به آينده بيايى ! آينده اى كه ديدنش آرزوى همه است. 

من تو را به روزگارى مى برم كه قرار است امام زمان در آن ظهور كند; آرى، سخن من در مورد روزگار ظهور است. 

من مى خواهم حوادث آن روزگار را برايت بگويم. آيا آماده هستى؟ 

حتماً بارها شنيده اى كه وعده خدا بسيار نزديك است. پس برخيز و همراه من به مكّه بيا… 

امروز، بيستم “ذى الحجّه” است . 

من و تو الآن در شهر مكّه، كنار كعبه هستيم . بيست روز ديگر تا ظهور باقى مانده است. امام زمان روز دهم “مُحرّم” كنار كعبه ظهور مى كند.1 

نگاه كن! ببين كه كعبه چقدر زيبا، جلوه نمايى مى كند ! 

آيا موافقى با هم طوافى گرد كعبه بنماييم؟ 

به راستى چرا “مسجدالحرام” اين قدر خلوت است؟ ! 

شنيده بودم كه خانه خدا بسيار شلوغ است و هيچ وقت دور خانه خدا خلوت نمى شود. 

چرا امروز اينجا اين قدر خلوت است؟  

آيا عشق و علاقه مردم به كعبه كم شده است؟ 

مكّه حرم امن خدا است; امّا امروز سپاهيان “سُفيانى” اين شهر را محاصره كرده اند و به همين علّت است كه شهر اين قدر خلوت است.2 

همسفرم! آيا “سُفيانى” را مى شناسى؟ 

آيا مى خواهى كمى درباره او برايت سخن بگويم؟ 

“سفيانى” يكى از دشمنان امام زمان است و قيام او از علامت هاى ظهور معرّفى شده است.3 

تقريباً پنج ماه قبل، او در سوريه دست به كودتاى نظامى زد و حكومت اين كشور را به دست گرفت، سپس به عراق حمله كرد و شهر كوفه را به تصرّف خود درآورد ودر اين شهر جنايات زيادى انجام داد و تعداد زيادى از شيعيان اين شهر را قتل عام كرد.4 

سفيانى سپاهى را به مدينه فرستاد و توانست اين شهر را هم تصرّف كند. 

اكنون، سفيانى در انديشه تصرّف شهر مكّه است; زيرا شنيده است امام زمان در اين شهر ظهور مى كند. 

او دستور داده تا تعدادى از سربازانش به مكّه بروند  و اين شهر را محاصره كنند. 

اكنون شهر مكّه در تصرّف  سپاهيان سفيانى است. 

سؤالى ذهن مرا به خود مشغول كرده است: امام زمان و ياران او چگونه اين حلقه محاصره را خواهند شكست؟ 

سپاهيان سفيانى با دقّت همه راه هاى ورودى شهر را كنترل مى كنند. 

آماده شو ! 

ما بايد به بيرون شهر برويم، همان جايى كه قرار است جوانى ماه رو وارد شهر شود. 

آنجا را نگاه كن ! 

آيا آن جوان سى ساله را مى بينى كه به شكل و شمايل يك چوپان است؟ 

او در دست خود يك چوب دستى دارد و آرام آرام از ميان سپاه سفيانى عبور مى كند. خيلى عجيب است ! 

سپاه سفيانى كه نمى گذارند هيچ كس وارد شهر شود، چرا مانع ورود اين جوان نمى شوند؟ 

نمى دانم او را شناختى يا نه؟ 

جان من فداى او! 

اين جوان، همان مولاى من و توست كه به امر خدا به شكل يك چوپان، وارد شهر مى شود.5 

او از راه دورى آمده است. او از “يَمَن” به “مدينه” رفته و مدّتى در شهر پيامبر منزل كرده است و با حمله سپاه سفيانى به مدينه، از آنجا خارج شده و اكنون به مكّه رسيده است.6 

صورت نورانيش چون ماه شب چهارده مى درخشد.7 

به گونه راستش نگاه كن ! آن خال زيبا را مى بينى كه چون ستاره اى مى درخشد؟8 

اين جوان، فرزند پيامبر است و مى آيد تا دين جَدّش را زنده كند…9 

امام زمان وارد شهر مى شود، ودر كنار كوه هاى اين شهر منزل مى كند. 

شهر مكّه، شهر خدا و كعبه، محور خداپرستى است و چون هدف امام، ريشه كن كردن كفر است، حركت خود را از مكّه شروع مى كند. 

هنوز تا زمان ظهور، فرصت باقى است. امام زودتر به مكّه آمده است تا براى انجام كارهاى مقدماتى رسيدگى كند.
#ادامه_دارد…..

?منبع:کتاب داستان ظهورنوشته دکتر مهدی خدامیان

 نظر دهید »

شهدا...

09 فروردین 1396 توسط هدی آلبوغبیش

مُدافِـعِـ حَرَمْـ و‌چآدُرْحَضْرَتِـ زِیْنَـبْ.س.:
به ٺو اے عشـــــق

✋سـلامِ دگـرے

صبـح بخیـــــر !
مـڹ و آڹ خنـــــده ی تـو

وقـتِ صبـــــآ

 #صبحتون_شهدایی
 ? شهید مدافع حرم
 ?حجةالاسلام شیخ مصطفی خلیلی?

 نظر دهید »

ظهور...

09 فروردین 1396 توسط هدی آلبوغبیش

​?داستان ظهور ۲?

#قسمت2⃣
امروز، روز بيست و پنجم “ذى الحجّه” است. ما تا زمان ظهور، پانزده روز فرصت داريم. 

همسفر خوبم! آيا موافقى كه با هم به اطراف كوه “ذى طُوى” برويم؟10 

حتماً در دعاى ندبه، اين جمله را بسيار خوانده اى: “أبِرَضْوى أم غيرها أم ذي طُوى". 

اكنون برخيز و با من به كوه “ذى طُوى” بيا. وقتى از كعبه به سوى مدينه حركت كنيم، حدود پنج كيلومتر كه برويم به آن كوه مى رسيم. 

نگاه كن ! ده نفر از ياران امام، در بالاى اين كوه جمع شده اند.11 

شايد بگويى: مگر امام سيصد و سيزده يار ندارد، پس چرا آنها فقط ده نفرند؟ 

اين ده نفر ياران مخصوص او هستند كه زودتر از همه خدمت امام رسيده اند; امّا آن سيصد و سيزده نفر، حدود چهارده روز ديگر به مكّه خواهند آمد. 

امام زمان بر فراز كوه ذي طُوى ايستاده است و منتظر است تا خدا به او اجازه ظهور بدهد.12 

آيا مى دانى آن عبايى كه بر دوش امام زمان است، عباى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)مى باشد؟ 

آن عمامه زرد رنگى را كه بر سر دارد، مى بينى؟ اين، همان عمامه رسول خداست.13 

گوش كن!  

امام به ياران خود مى گويد: “مى خواهم يك نفر را به سوى مردم مكّه بفرستم".14 

اين يك مأموريّت مهم است. 

چه كسى به عنوان نماينده امام به سوى مردم مكّه خواهد رفت؟ 

اكنون امام يكى از پسر عموهاى خود را براى اين كار مهم انتخاب مى كند. 

نام او “سيّد محمّد” است. امام به او دستور مى دهد كه به سوى مردم مكّه برود و پيامى را به آنها برساند.  

آيا مى خواهى اين پيام را بشنوى؟ 

گوش كن! پيام امام اين است: “من از خاندانى مهربان و از نسل پيامبر هستم و شما را به يارى دين خدا دعوت مى كنم. اى مردم مكّه، مرا يارى كنيد".15 

تو خود مى دانى كه امام زمان، نيازى به كمك مردم مكّه ندارد; زيرا روزگار ظهور نزديك است، و به زودى وعده خدا فرا مى رسد و هزاران فرشته به يارى او مى آيند. 

پس چرا امام از مردم مكّه تقاضاى كمك مى كند؟ 

امام آنان را دعوت مى كند تا به راه راست هدايت شوند و در اين صورت، در اين شهر هيچ خونى ريخته نخواهد شد. 

آرى، او امام مهربانى هاست و براى همين با تمام صداقت، مردم مكّه را به يارى دعوت مى كند. 

نگاه كن! سيّد محمّد آماده حركت شده و از خوشحالى در پوست خود نمى گنجد; زيرا مأموريّتى مهم به او داده شده است. 

او با مولاى خود و ديگر دوستانش خداحافظى مى كند و به سمت مسجد الحرام رهسپار مى شود. 

من كمى نگران هستم، مردم مكّه با اين جوان چگونه برخورد خواهند كرد؟ 

ساعتى مى گذرد، خبرى از سيّد محمّد نمى شود، كم كم به نگرانى من افزوده مى شود،  

خدايا! چرا سيّد محمّد اين قدر دير كرد؟ 

و لحظاتى بعد يك نفر در حالى كه خيلى پريشان است نزد امام مى آيد. 

او به امام خبر مى دهد كه سيّد محمّد وارد مسجد الحرام شد و پيام شما را به مردم مكّه رساند; امّا مردم مكّه به او حمله كردند و او را كنار كعبه شهيد كردند.16 

آخر به چه جرمى به قتل رسيد؟ 

مگر اين شهر، حرم امن الهى نيست؟ مگر حتّى حيوانات هم اينجا در امن و امان نيستند؟ 

مگر نماينده امام چه گفت كه مردم مكّه چنين خروشيدند و او را مظلومانه كشتند؟ 

او همان شهيدى است كه در احاديث ما به عنوان “نفس زَكيِّه” از او نام برده شده است. حتماً مى خواهى بدانى معناى آن چيست؟
#ادامه_دارد….

 نظر دهید »

ظهور...

09 فروردین 1396 توسط هدی آلبوغبیش

​?داستان ظهور۳?

#قسمت3⃣ 

 

اينجا مكّه است، شب نهم “محرّم"، شب تاسوعا. 

جهان تشيّع عزادار امام حسين(ع) و برادر با وفايش عباس(ع) است. 

قرار است اجازه ظهور ازطرف خداوند داده شود; امّا اين كار با تشريفات خاصّى صورت مى گيرد. 

با اجازه ظهور ديگر حكومت سياهى ها غروب مى كند و هنگام طلوع روشنايى است. 

امشب انتظار به سر مى آيد و خداوند فرمان ظهور را صادر مى كند. 

اگر چه ما هم اكنون در مكّه و كنار خانه خدا هستيم; امّا بايد امشب سفرى به آسمان چهارم داشته باشيم. 

مگر در آسمان چهارم چه خبر است؟ صبر كن، برايت مى گويم. 

ما بايد به كنار “بيتُ المَعمُور” برويم. 

حتماً مى گويى: “بيتُ المَعمُور” ديگر كجاست؟ 

همان طور كه ما كعبه را به عنوان خانه خدا مى شناسيم و گرد آن طواف مى كنيم، خداوند بالاى اين كعبه، در آسمان چهارم، خانه اى ساخته تا فرشتگان گرد آن طواف كنند.17 

“بيت المعمور” به معناى “خانه آباد” است و اجازه ظهور امام زمان كنار اين خانه صادر مى شود و همه دنيا آباد مى شود. آرى، در دوران غيبت، دنيا خراب و ويران است. وقتى كه ظهور امام فرا برسد دنيا آباد مى شود، براى همين، آبادىِ دنيا از كنار خانه آباد (بيتُ المَعمُور) آغاز مى شود. 

بايد امشب با من به آسمان چهارم بيايى. حتماً مى دانى كه قرآن از آسمان هاى هفت گانه سخن گفته است. ما اكنون مى خواهيم به طبقه چهارم آن برويم. 

خوب نگاه كن! چه مى بينى؟ تمام پيامبران اينجا جمع شده اند. اينجا مى توانى آدم و نوح و عيسى و موسى و ابراهيم(عليهم السلام) را ببينى. 

گروهى از مؤمنان هم در اينجا هستند. 

همه منتظرند و نگاهشان به سويى خيره شده است. 

آن طرف را نگاه كن، چه مى بينى؟ 

فرشتگان دارند چند منبر نورانى را به سوى “بيتُ المَعمُور” مى آورند.18 

خوب دقّت كن، آيا مى توانى تعداد آن منبرها را بشمارى؟ 

درست است، چهار منبر نورانى ! 

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و حضرت على و امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) را نگاه كن كه با چه شكوهى به سوى اين منبرها مى روند و بالاى آنها مى نشينند. 

چه شورى در ميان اين فرشتگان و انبياء و مؤمنان برپا شده است… 

در اين هنگام، همه درهاى آسمان باز مى شوند.19 

پيامبر مى خواهد دعا كند و با خداى خويش نجوا كند. همه فرشتگان و پيامبران نيز آماده اند تا با پيامبر اسلام همنوا شوند. 

گوش فرا بده تا تو هم سخن پيامبر را بشنوى ! 

پيامبر چنين عرضه مى دارد: “بار خدايا ! تو وعده دادى كه بندگان خوبت را فرمانرواى زمين گردانى. لحظه عمل به آن وعده فرا رسيده است".20 

همه فرشتگان و پيامبران نيز همين سخن را زمزمه مى كنند. 

نگاه كن ! پيامبر و حضرت على و امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) در بالاى آن منبرها به سجده رفته اند. 

آنان در سجده چنين مى گويند: “بار خدايا ! بر ستمكاران خشم گير; زيرا حريم تو شكسته شد. دوستانت كشته و بندگان خوبت ذليل شدند".21 

همسفر خوبم! تو خوب مى دانى كه منظور آنها از اين سخنان چيست. 

وقتى كه خانه وحى به آتش كشيده شد و دُرّ يگانه عصمت، فاطمه(س) شهيد شد، همان روز، حريم خدا شكسته شد! 

آن روزى كه امام حسين(ع) با لب تشنه شهيد شد، ذلّت اهل ايمان شروع شد. 

و به راستى، پيامبر خوب مى داند چگونه از خداوند اذن ظهور را بگيرد. 

جالب است بدانى قبل از اينكه پيامبر بالاى منبر برود، خداوند فرشته اى را به آسمان دنيا مى فرستد.22 

من مدّت زيادى در اين فكر بودم تا علّت اين كار را بفهمم. 

آرى، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از اين منبر پايين نمى آيد تا اجازه ظهور امام زمان را بگيرد وخداوند براى شادى دل پيامبر، اين فرشته را قبلا به آسمان دنيا فرستاده است تا وقتى دعاى پيامبر تمام شد، اين فرشته هر چه سريع تر حكم ظهور را در دستان مبارك امام قرار دهد.
#ادامه_دارد…

 نظر دهید »

ظهور...

09 فروردین 1396 توسط هدی آلبوغبیش

​?داستان ظهور ۴?

#قسمت4⃣
پیامبر در این سجده چنان با خدا سخن گفت و از سوز دل خود پرده برداشت که اکنون هر گونه تاخیر در امر ظهور امام مقبول درگاه خداوند نیست.

 

اگر دقّت كنى مى بينى كه تمام مردم مكّه در مورد مطلب مهمّى با هم سخن مى گويند. 

آيا مى خواهى تو هم از سخن آنها باخبر شوى؟ 

ديشب، سيصد و سيزده جوانمرد وارد شهر مكّه شده اند و تا صبح مشغول عبادت بوده اند.23 

آنها در مسجد الحرام گرد هم آمده اند، وهمه نگاه ها را متوجّه خود كرده اند.24 

مردم مكّه تعجّب كرده اند. آن ها نمى دانند اين جوانان از كجا آمده اند و چطور توانسته اند خود را به مكّه برسانند; زيرا شهر مكّه در محاصره سپاه سفيانى است.25 

عجيب است كه لباس همه اين جوانان يك شكل است. 

همه، هم قد و هم اندازه، مثل يك دسته نظامى، بسيار مرتّب هستند; هر كس آنها را ببيند، مبهوت آنان مى شود.26 

آمدن اين جوانان به شهر مكّه، يك راز است كه كسى از آن خبر ندارد. 

هر كدام از جوانان در گوشه اى از دنيا بودند. چگونه شد كه آنها در يك لحظه خود را در مكّه يافتند؟ 

آنها به امر خدا با “طَىّ الارض” به مكّه آمده اند. 

شايد بپرسى كه “طَىّ الارض” يعنى چه. 

اگر بتوانى در يك لحظه، بدون استفاده از هيچ وسيله نقليّه اى، كيلومترها راه را پشت سر بگذارى و خود را به مكّه يا هر جاى ديگر برسانى، تو “طَىّ الارض” نموده اى. 

آرى، ياران امام معجزهوار و بسيار شگفت انگيز كنار كعبه جمع شده اند. 

آرى ظهور امام زمان وابسته به حضور اين سيصد و سيزده نفر است، اراده خدا بر اين بوده است كه آنها را در يك لحظه در مكّه جمع كند.27 

هر كس اسم بزرگ يا همان اسم اعظم خدا را بداند، دعايش مستجاب مى شود. وقتى امام زمان خدا را به آن اسم قسم مى دهد، سيصد و سيزده يار او، در يك چشم به هم زدن، در مكّه حاضر مى شوند.28 

اكنون تو از اين راز آگاه شده اى; امّا مردم مكّه، همچنان در تعجّب هستند. 

آنان در مسجد الحرام دور هم جمع شده اند و درباره اين مطلب با هم سخن مى گويند: به راستى اين جوانان چگونه وارد مكّه شده اند؟ 

آن طرف را نگاه كن ! آن مرد را مى بينى كه به سمت بزرگان مكّه مى رود. 

او كيست و چرا چنين سراسيمه و مضطرب، جمعيّت را مى شكافد؟  

او مستقيم نزد فرماندار مكّه مى رود. سلام مى كند و مى گويد: “ديشب خواب عجيبى ديدم و براى همين خيلى ترسيده ام".29 

فرماندار مكّه نگاهى به او كرده و مى گويد: “خوابت را برايم تعريف كن “. 

و آن مرد چنين مى گويد: “خواب ديدم كه ابرى در آسمان ظاهر شد و آرام آرام به سمت زمين آمد تا اينكه به كعبه رسيد. در آن ابر، ملخ هايى ديدم كه بال هاى سبزى داشتند و مدّت زيادى دور كعبه طواف كردند و سپس به شرق و غرب عالم پرواز كردند".30 

هر كس كه اين سخن را مى شنود به فكر فرو مى رود. 

آيا بينِ اين خواب و آن گروه سيصد وسيزده نفرى، ارتباطى وجود دارد؟ 

در شهر مكّه شخصى هست كه خواب را خيلى خوب تعبير مى كند. از او مى خواهند تا اين خواب را تعبير كند. 

او قدرى فكر مى كند و سپس مى گويد: “لشكرى از لشكريان خدا وارد اين شهر شده است و شما هرگز نمى توانيد در مقابل آن مقاومت كنيد".31 

همه مردم مكّه به فكر فرو مى روند. آرى، آن لشكر، همان جوان هايى هستند كه ديشب وارد مكّه شدند. 

طبيعى است كه مردم مكّه از دست اين جوانان عصبانى باشند; زيرا اينان مى خواهند اهل بيت(عليهم السلام) و شيعيانشان را در همه دنيا عزيز كنند. 

شما فكر مى كنيد اوّلين تصميم مردم مكّه چه مى باشد؟ 

درست حدس زده ايد، آنها مى خواهند اين سيصد و سيزده نفر را دستگير كنند; امّا خدا ترسى بزرگ بر دل آن مردم مى اندازد. 

من به حال اين مردم ساده لوح مى خندم، مردمى كه هنوز هم در فكر دشمنى با شيعه هستند. آنها نمى دانند كه ديگر روزگار غربت شيعه تمام شده است. 

يكى از بزرگان مكّه كه مى بيند همه در ترس و اضطراب هستند مى گويد: اين جوانانى كه من ديده ام، چهره هايى نورانى دارند و اهل عبادت هستند، آنها كه تا به حال كار خلافى انجام نداده اند، چرا از آنها مى ترسيد؟32 

مردم مكّه تا غروب آفتاب در مورد اين جوانان سخن مى گويند و آن چنان ترس و وحشتى در دل دارند كه نمى توانند هيچ كارى بكنند.
#ادامه_دارد….

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

گمشده...

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس